-
ز دور ار ترا ناتواني ببيندشاعر : اوحدي مراغه اي تني مرده باشد، که جاني ببيندز دور ار ترا ناتواني ببيندرخت را به شادي زماني ببيندکجا گنجد اندر زمين؟ عاشقي کوکه سر بر چنان آستاني ببيندکسي را رسد لاف گردن کشيدنعجب گرد گر خان و ماني ببيند!غريبي که شد شهر بند غم توکه هر دم ترا با گراني ببينددل من سبک چون نگردد ز غيرت؟که همچون تو سرو رواني ببيندسر باغ و بستان نباشد کسي راکه او هم ز وصلت نشاني ببيندمران اوحدي را ز پيشت چه باشد؟
#سرگرمی#