-
جماعتي که مرا توبه کار ميخوانندشاعر : اوحدي مراغه اي ز عشق توبه بکردم، بگوي: تا دانندجماعتي که مرا توبه کار ميخوانندبه پند عقلم ازين کار منع نتوانندبه بند عشق چو شد پاي تا سرم بستهدر آن ولايت باقي گداي سلطانندولايتيست دل و عشق آن صنم سلطانکه آب خويش به درياي عشق ميرانندمکونات جهان را تو قطرها پنداربه کوي عشق درآيد، شتر بخوابانندمجاهدان طلب را چو کاروان سلوکستارگان سپهر از روش فرو ماننداگر نه سلسله جنبانشان بود شوقيهميشه در پي انکار اوحدي زانندخبر ز عشق ندارد وجود مدعيان