-
عاشق کسي بود که چو عشقش ندي کندشاعر : اوحدي مراغه اي اول قدم ز روي وفا جان فدي کندعاشق کسي بود که چو عشقش ندي کندگر جان کنند در سر کارش کري کنددلبر، که دستگيري عاشق کند ز لطفبستان به ياد دوست بخور، تا شفي کندزهري که دشمني دهد از بهر رنج، توتا عشق او در آيد و بيع و شري کندبستم دکان مشغله را در به روي خلقخاکم وظيفه سازد و خونم جري کنداز آستان نميگذرم تا جفاي اوکان به شهيد عشق که از خون ردي کندبر کشتگان تيغ غم او کفن مپوشروز از تحملي ز سگان حمي کندمجنون که شب رود بر ليلي، شگفت نيستهر