-
تو آفتابي و خلقت چو سايه بر اثرندشاعر : اوحدي مراغه اي کز آستان تو چون سايه در نميگذرندتو آفتابي و خلقت چو سايه بر اثرندچو تيغ فتنه کشي در مقابلش سپرندچو تير غمزه زني بر برابرند آماجکه گردمينبود خون خويشتن بخوردندغم تو قوت دل خويش ساختند چنانبدان اميد که راهي به جانب تو برندهزار قافله سر گشته شد ز هر جانبچو سايه کوي به کوي و چو باد در بدرندبه بوي آنکه ببينند سايهي تو ز دوربه غير از آنکه گريبان خويشتن بدرندچو دامن تو نيايد به دست درمان چيستسزد که جان بفروشند و چون تويي بخرنداگر