-
سر نگردانم ازو، گر به سرم گرداندشاعر : اوحدي مراغه اي بنهم گردن، اگر خاک درم گرداندسر نگردانم ازو، گر به سرم گرداندوقت شمشير زدن گر سپرم گرداندنه چنان بستهي مهرم که بپيچانم رخباز پوشيد، که مشتاق ترم گرداندروي بنمود و چو مشتاق شدم، بار دگرهمچو فرهاد به کوه و کمرم گرداندگاه آنست که: ياد لب شيرينش بازخبر او، که ز خود بيخبرم گردانداي نسيم سحر، از خود به فغانم، برسانوقت آنست که بيپا و سرم گرداندپيش ازينم خبر از پا و سر خود ميبودزود باشد که به گيتي سمرم گردانداوحدي در غمش ار ناله چني