-
عمري که نه با تست کسش عمر نخواندشاعر : اوحدي مراغه اي آنرا که تو در دام کشي کس نرهاندعمري که نه با تست کسش عمر نخواندچون رخ بنمايي همه در هم گسلاندگر بر تن مجنون تو صد سلسله باشدمشکل بتوان کردن و او خود نتواندزين دل مطلب صبر، که از روي تو دوريروزي اگرم با تو به کنجي بنشانداز طالع خود بر سرگنجي بنشينمکس نيست که از چشم تو دادم بستانددادم دل خود را بدو چشم تو وليکنکم زهر فراق تو چنين زود چشانداز گردش ايام توقع نه چنين بودو آن به که خود اين واقعه دل نيز ندانددل بود که از واقعهيمن خبر