-
تا دل مجروح من عاشق زار تو شدشاعر : اوحدي مراغه اي هيچ نديديم و عمر در سر کار تو شدتا دل مجروح من عاشق زار تو شدفکرم ازان روز باز روز شمار تو شدلعل تو روزي مرا وعدهي وصلي بدادبر سر کوي تو مرد، خاک ديار تو شدزنده بود عاشقي، کز هوس روي تومشغله از ره براند، مشعلهدار تو شدصبح چو حسن تو کرد روي به باغ آفتابباد بهشت آن بديد، خاک غبار تو شداز سر خاک درت دوش غباري بخاستشکر کند زخم را، دل که شکار تو شدطعنه زند سرمه را، چشم چو خاک تو ديدهر دل و جاني که بود، جمله نثار توشدزمرهي عشاق را در شب