-
هرگز از عشقي مرا پايي چنين در گل نشدشاعر : اوحدي مراغه اي هيچ سال اين دردم اندر جان وغم در دل نشدهرگز از عشقي مرا پايي چنين در گل نشدنيست خاکي کان ز آب ديدهي من گل نشدنيست سنگي کان ز آه آتشين من نسوختهيچ رنجي در وفا چون رنج من باطل نشدهيچ سعيي در جهان چون سعي من ضايع نگشتبر دل آشفته کاري اين چنين مشکل نشدبر تن شوريده باري اين چنين سنگين نبودشربتي چون شربت هجران او قاتل نشدضربتي چون ضربت سوداي او دستي نزدکز غم خوبان بجز بيحاصلي حاصل نشداوحدي، دل در وفا و عهد اين خوبان مبندقصه