-
بيروي تو جان در تن بيمار همي باشدشاعر : اوحدي مراغه اي دل شيفته ميگردد، تن زار همي باشدبيروي تو جان در تن بيمار همي باشدروزي که نميبيند بيمار همي باشدخو کرد دل ريشم با روي تو وين ساعتدست و دل من سالي از کار همي باشددر کار سر زلفت يک لحظه که ميپيچمکين کار به آخر در، دشوار همي باشداول بتو دادم دل آسان و ندانستمکاري که بخواهد شد، ناچار همي باشداز عشق حذر کردن سودي نکند، زيراچندي چو فراهم شد بسيار همي باشداندک نشمارم من سوداي تو گر اندکگر فتنه چشم تو بيدار همي باشدچون اوحدي از د