-
هر که صيد او شود با ديگري کارش نباشدشاعر : اوحدي مراغه اي وانکه داغ او گرفت از بندگي عارش نباشدهر که صيد او شود با ديگري کارش نباشدميکنم، تاهيچ کس جز من خريدارش نباشدنيست عيبي اندرين گوهر،وليکن من شکستشآستان را بوسه بايد داد، اگر بارش نباشدطالب مقصود را از در نشايد باز گشتنچون کند بيچاره رنجوري؟ که تيمارش نباشددوستان گويند: کز دردش به غايت ميگدازيحرقتي، يا رقتي در چشم بيدارش نباشدهر که عاشق باشد او را، مينپندارم، که در دلآن کسي آسان رود کين شيشه در بارش نباشدعشق و مستوري بهم