-
اگر گوش بر دشمنانت نباشدشاعر : اوحدي مراغه اي لب من دمي بيدهانت نباشداگر گوش بر دشمنانت نباشدچه سودست ازينها؟ چو آنت نباشدترا حسن و مالست و خوبي، وليکنچو پرسم نشاني، نشانت نباشدنشيني تو با هر کسي وز کسي منچه ناچخ که اندر کمانت نباشد؟چه نخجير کندر کمندت نيفتد؟که آمد شد کاروانت نباشدنجويم طريقي، نپويم به راهينخواهم که بر آستانت نباشدسري را، که پيوسته بر دوش دارماگر نام من بر زبانت نباشدلب خود بنه بر لب من، که سهلستبسوزم، که از بهر جانت نباشدمن از غصه صد پي دل خويشتن رابسودي رساني، زيانت نب