-
مرد اين ره آن باشد کو به فرق سر خيزدشاعر : اوحدي مراغه اي با غمش چو بنشيند از دو کون برخيزدمرد اين ره آن باشد کو به فرق سر خيزداز خود و تو و من او جمله بيخبر خيزدمن غلام رندي، کو، چون به باده بنشيندورنه گم شوي با او، گرنه راهبر خيزدمرد راهبر بايد پير راهت، اي برناخويش بين طاعت بر پرگناه برخيزدنقش طاعت خود را محو کن، که آن ساعتگر کسي به دست افتد هم به گوشه درخيزدآن چنان که ميبيني زاهد ريايي راکندر آن چنان وادي نور ازين شجر خيزدبا عصاي ايمان رو راه وادي ايمنتا که هست و تا باشد