-
دوش بگذشت و دل از دور تماشايي کردشاعر : اوحدي مراغه اي امشبم حسرت او ديده چو دريايي کرددوش بگذشت و دل از دور تماشايي کردکه التفاتي به چو من بي سر و بيپايي کردز چنان غمزه، که او دارد و ابرو عجبستکو به عمري هوسي پخت و تمنايي کردمحتشم را نرسد سرزنش درويشيصبر پندار که امروزي و فردايي کردصبر فرمود مرا در ستم خويش و دلمدرد دل را نتوان گفت مداوايي کردنيک خواهان به طبيبي که نشانم دادندنيست خواني که توان غارت و يغمايي کردطمع از بوس و کنارش ببريديم که آنهيچ زشتش نتوان گفت، که زيبايي کردگر