-
ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کردشاعر : اوحدي مراغه اي دل را لبش ز تنگ شکر بينياز کردترکم به خنده چون دهن تنگ باز کردچون قامتش بديد به رغبت نماز کردهکافر، که رخ ز قبله بپيچيده بود و سربر مشتري کرشمه و بر ماه ناز کرداي دلبري که عارض چون آفتاب توهر بيدلي، که عقرب زلف تو گاز کرداز درد دل چو مار بپيچيد سالهاوانگه بر وي اين دگران در فراز کردبا صورت خيال تو دل خلوتي گزيدآن چشمهاي شوخ مرا عشقباز کردپيوسته من ز عشق حذر کردمي، کنونزلف تو کار بر من مسکين دراز کردکوتاه گشته بود ز من دست حادثا