-
عشق و درويشي و تنهايي و دردشاعر : اوحدي مراغه اي با دل مجروح من کرد آنچه کردعشق و درويشي و تنهايي و دردبر سر کس کي گذشت اين گرم و سرد؟آه من شد سرد و دل گرم از فراقعلتم عشقست و برهان روي زردمونسم مهرست و صحبت اشک سرخچهرهاي دارم برو همواره گردديدهاي دارم درو پيوسته آبچند بايد بودنم با سوز و درد؟نازنينا، در فراق روي توغم نخوردي تا غمت خونم نخوردگفته بودي: غم خورم کار ترابندهام، گر صلح جويي ور نبردحاکمي، گر نرم گويي ور درشتوآنکه از جاني بترسد نيست مردمرد عشق از جان نترسد در غمشمن به بويي