-
شبي به ترک سر خويشتن بخواهم گفتشاعر : اوحدي مراغه اي حکايت تو به مرد و به زن بخواهم گفتشبي به ترک سر خويشتن بخواهم گفتبه پيش سوسن و سرو و سمن بخواهم گفتحديث چهره و قد و رخ تو سر تاسردرين دو روز به مشک ختن بخواهم گفتز چين زلف تو رمزي چو نافه سربستهحديث يوسف و جاه و رسن بخواهم گفتحکايت زقن و زلف و عارضت، يعنيبه ترک صحبت اين پيرهن بخواهم گفتبه جان رسيد درين پيرهن تنم بيتورها مکن که بگويد، که من بخواهم گفترقيب قصهي دردم که گفت ميگويمگرم به گور بري در کفن بخواهم گفتجنايتي که تو بر جان