-
مرا حديث غم يار من ببايد گفتشاعر : اوحدي مراغه اي گرم به ترک سر خويشتن ببايد گفتمرا حديث غم يار من ببايد گفتضرورتست که با مرد و زن ببايد گفتحکايتي که زن و مرد از آن همي ترسندبدان دو زلف شکن بر شکن ببايد گفتدل شکستهي من گم شد، اين سخن روزيبه من چه سود؟ به دلدار من به بايد گفتحديث دوستي و قصهي وفاداريچو طاقتم به سر آمد سخن ببايد گفتز درد دوري او تا بکي کشم خواري؟بما حکايت آن پيرهن ببايد گفتنسيم صبح، اگر از يوسفم جدا گشتيگرم بهر که درين انجمن ببايد گفتدواي درد دل اوحدي به دست کنم