-
در فراق تو مرا هيچ نه خوردست و نه خفتشاعر : اوحدي مراغه اي تا تو بازآيي از آنجا که نمييارم گفتدر فراق تو مرا هيچ نه خوردست و نه خفتخم ابروي تو، گر طاق برآيد، يا جفتهيچ محتاج گرو نيست، که دل خواهد بردروزگاري به شب مات نميبايد خفتگر تو خواهي که بداني: به چه روزيم از توتا چه گل بود که از هجر تو ما را بشکفت؟ز تمناي تو برخار جفا ميخفتيمبا چنين اشک روان راز چه دانيم نهفت؟در چنين روز بلا صبر بخواهيم نمودزان درش خاک به رخسار همي بايد رفتهر که بر خاک رهت آب رخي دارد چشمکش به وصف لب