-

گو: هر که در جهان به تماشا رويدو گشتشاعر : اوحدي مراغه اي ما را بس اين قدر که: به ما دوست بر گذشتگو: هر که در جهان به تماشا رويدو گشتما نقش ديگران ز ورق کردهايم گشتتا او ز نقش چهرهي خود پرده بر گرفتاکنون نميتوان، که ز بام او فتاد تشتوقتي ز خلق راز دل خود نهفتميدست زمانه بهتر ازين شاخ گل نکشتانصاف داد عقل که: در بوستان حسنخواهي ميان گلشن و خواهي کنار دشتبا دوست هر کجا که نشيني تفرجستعشق آمد، آن حديث به يک باره در نوشتروزي شنيدمي به تکلف حديث خلقانديشه کن که: گم نشوي وقت بازگش