-
اي آنکه پيشهي تو بجز کبر و ناز نيستشاعر : اوحدي مراغه اي چون قامت تو سرو سهي سرفراز نيستاي آنکه پيشهي تو بجز کبر و ناز نيستتاريک ديدهاي که بر وي تو باز نيستروشن دل کسي که تو باز آيي از درشعشقي که مرد را به تو خواند مجاز نيستراهي که سر به کوي تو دارد حقيقتستگو: سعي کن، که حاجت راه حجاز نيستهر خسته را که کعبهي دل خاک کوي تستچون روي دل به قبله و دل در نماز نيستتن در نماز و روي به محرابها چه سود؟در زاهدان صومعه چندين نياز نيستعيبم کنند مردم زاهد ز عشق، ليکرازش ز چشم خلق مپوشان،