-
اي مدعي، دلت گر ازين باده مست نيستشاعر : اوحدي مراغه اي در عيب ما مرو، که ترا حق به دست نيستاي مدعي، دلت گر ازين باده مست نيستايثار کن روان، که درين راه پست نيستبگشاي دست و جان و دلت را بيه اد دوسترو، عذر ما بخواه، که او نيز مست نيستبا محتسب بگوي که: از قاضيان شهردر خانقاه جز دو سه دردي پرست نيستتا صوفيان به بادهي صافي رسيدهاندکز عشق، تا اجل نرسد، بازرست نيستمن عاشقم، مرا به ملامت خجل مکنکين ره به پاي سايه نشينان پست نيستدر مهر او چو ذره هوا گير شو بلندوآنکس که او گمان برد آنجا