-
ز ما بودي، جدا بودن روا نيستشاعر : اوحدي مراغه اي يکي گفتي، دويي کردن سزا نيستز ما بودي، جدا بودن روا نيستکه نقش از نقشبند خود جدا نيستوجود خود ز ما خالي مپندارکه غير ار خواجه چيزي در سرا نيستسرايي ساختي اندر دماغتکه درد خويش بيني را دوا نيستبنه تن بر هلاک، از خويش بينيغلط کردي که: بي ما رهنما نيستچو خودرايان به خود جستي تو، مارامبر نامش، که مرغ اين هوا نيستکسي کو از هواي خويش بگذشتبه جايي بايدت رفتن که جا نيستاگر زان بينشان جويي نشانيطلب کن سدرهاي، کش منتها نيستدرين بستان ز بهر سايه