-
دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوستشاعر : اوحدي مراغه اي بر بوي دانها که بديدم ز خال دوستدل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوستوندر خجالتيم هنوز از جمال دوستدل را چه قدر و قيمت و جان چيست؟ کين دو رفتکس دوست را چگونه فريبد به مال دوست؟جانش چگونه تحفه فرستم؟ کزوست جانزان زير دست دشمنم و پايمال دوستمالم به دست نيست، که درپاي او کنمنقصان ما چه رنگ دهد با کمال دوست؟نيني، ز دست تنگي و بيچارگي چه شک؟دشمن رها نکرد که باشد مجال دوستما را مجال بود بروبر، به دوستيبا آشناي دوست توان گفت حا