-
کار ما امروز زان رخ با نواستشاعر : اوحدي مراغه اي شکر ايزد کان مخالف گشت راستکار ما امروز زان رخ با نواستهم چنان وقت وفا داري بجاستگر چه يک چند از وفاداري بجستآرزويي در دهان اژدهاستعارض او در خم زلف چو مارروي ميپيچد، که دشمن در قفاستعيب نتوان کرد اگر روزي دو، دوستورنه ميدانم که با جان آشناستنام او بيگانه قاصد کردهامگر چه دستش دايم اندر خون ماستيک دم از دستش نميدانيم دادچون ز مهر او سر مويي نکاستآنکه او را دور کرد از من چه کرد؟عاشقان را کام دل جستن خطاستعشقبازي را خطا نتوان شمردشهرتس