-
نوبهارست و دل پر هوس و بادهي نابشاعر : اوحدي مراغه اي حبذا روي نگار و لب کشت و سر آبنوبهارست و دل پر هوس و بادهي نابچون به آواز خوش مرغ درآيي از خوابصبح برخيز و بر گل به صبوحي بنشيناي تواناي خردمند، چه داري؟ دريابعيش نيکوست کسي را که تواند کردنوي لب تو در غارت دين از همه باباگر آن زلف تو در بردن عقل از همه رويبکنند ار خم ابروي تو باشد محرابکافران روي به محراب نکردند، وليکه نه آثار وفا ديد و نه ايثار جواباوحدي پيش تو صد نامه فرستاد از شوق
#سرگرمی#