-
اي نرگس تو فتنه و در فتنه خوابهاشاعر : اوحدي مراغه اي زلف تو حلقه حلقه و در حلقه تابهااي نرگس تو فتنه و در فتنه خوابهادر رو کشند جمله ز شرمت نقابهاحوران جنت ار به کمالت نگه کنندروي تو اصل بود و دگر انتخابهادست قضا چو نسخهي خوبان همي نبشتسر بر کند ز هر طرفي آفتابهاگر پرتوي ز روي تو در عالم اوفتدمنعت که ميکند که نکردي ثوابها؟آخر زکوة اين همه خوبي نه واجبست؟کامروز در فراق تو ديدم عذابهافردا مگر گناه نباشد مرا به حشرآري، بر تو کم نبود اين جوابهامن ميکنم دعا و تو دشنام ميدهيگويي مگر