-
نميرد هر که در گيتي تو باشي يادگار او راشاعر : اوحدي مراغه اي چراغي کش تو باشي نور با مردن چه کار او را؟نميرد هر که در گيتي تو باشي يادگار او راکه هر صبحي تو برخيزي چو خورشيد از کنار او رااگر نه دامن از گوهر بريزد چون فلک شايدمن اينک فاش ميگويم! به نزديک من آر او رادلم لعل لبت بر دست، اگر پوشيده ميداريدلش پيوسته در بندست و جان در زير بار او رامجو آزار آن بيدل، که از سوداي وصل توبده تا بي و بر بند و به دست من سپار او راسر زلفت پريشاني بسي کرد، از به چنک آيدچو ميگويي، غلام