-
غم عشقت، اي پسر، بسوزد همي مراشاعر : اوحدي مراغه اي ترا گر خبر شدي نبدي غمي مراغم عشقت، اي پسر، بسوزد همي مراگره بر دمم زدي، رها کن دمي مرادمم ميدهي که: من بيابم دمي دگرنه بر دست نامهاي، نه بر لب نميمرابه نام تو زيستم همه عمر و خود ز توچو زخمم به دل رسيد، بنه مرهمي مرامکن بيش ازين ستم، به نيکي گراي همکه هرگز نيوفتاد چنين ماتمي مرامرا در فراق خود به پرسش عزيز کنکز آنجا ميسرست چنين عالمي مرانخواهم به عالمي غمت را فروختناگر در کف او فتد شبي محرمي مراغم روز هجر تو بگويم يکان يکانتو ني