-
پيشآر، ساقي، آن مي چون زنگ راشاعر : اوحدي مراغه اي تا ما براندازيم نام و ننگ راپيشآر، ساقي، آن مي چون زنگ راتا رنگ پوش ما بسوزد رنگ راامشب زرنگ مي برافروز آتشيمطرب، تو نيز آخر بساز آن چنگ رابيروي او چون عود ميسوزد تنمعقلي نبودست اين فقيه دنگ رابا فقيه از عقل ميگويد سخندوري بگرياند کلوخ و سنگ رابياو نباشد دور اگر گريان شومياد آوريد اين عاشق دلتنگ رااي همرهان، پيش دهان تنگ اوسرباز کش يک لحظه پيش آهنگ راوي ساربان، طاقت نداري پاي ماوانگه فراق يار شوخ شنگ راناچار باشد هر فراقي را اث