-
به خدايي که بازگشت بدوستشاعر : انوري که مرا بازگشت نيست به ميبه خدايي که بازگشت بدوستفارغ از چنگ و ناي و بربط و نيمگر از بهر حفظ قوت و بسگر جهان پر شود ز حاتم طينکنم خدمت و نگويم شعرآنکه پيروزيست راتب ويجز که پيروز شاه عادل رافيالمثل گر بود بادني شييدگر آن کز دروغ باشم دورچه بود پس کجا بود پس کيمگر اندر سه گونه حکم نجومپر شدست از سهيل تا به جدينسگالم نفاق اگرچه جهانانوري باش ميچهگويي هينه خيانت کنم نه انديشماز پس سور مهر ماتم ديخود کند هيچکس که ديده بودممتلي را بود که افتد قيبد نگويم