-7 شهریور 94 ساعت 10:30 صبح من آقای خاطره نویس هستم. امروز هرچه گشتم آقای روحانی را پیدا نکردم. این شد که خودم مشغول به کار شدم و شروع به نوشتن کردم. به نهاد ریاست جمهوری آمدم. از هر کس که سراغ آقای روحانی را گرفتم گفت خودش هم دنبال ایشان است و پیدایش نکرده. خیلی تعجب کرده بودم. همه طبقات را یک به یک گشتم. خبری نبود. در طبقه آخر خیلی تصادفی دیدم در پشت بام باز است. رفتم روی پشت بام. آقای روحانی را در دور دیدم که لب پشت بام نشسته. مدام پایین را نگاه و کلمه ای را تکرار می کرد و بعد قاه قاه می خندید. خیلی تعجب کردم. جلوتر که رفتم پرسیدم: «آقای روحانی حالتون خوبه؟» گفت: «ئه! تو اینجا
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان