-تازه، با کلی پشه های روستایی و شهرستانی هم آشنا شدیم که. بعد از یک هفته خوردن و خوابیدن و خون مکیدن، وقت برگشتن فرارسید که. فیگوری گفت: «میگوری، چه طوره با هواپیما برگردیم به؟» عاشق این فکرهای هیجان انگیزش بودم. تصورش هم بامزه بود که: «پشه در هواپیما!» خلاصه رفتیم فرودگاه و بدون تشریفات بازرسی سوار اولین هواپیمایی شدیم که آماده ی پرواز بود که. فیگوری حال صبر کردن نداشت که. من دوست داشتم با یک هواپیمای بزرگ و درست و حسابی برویم که، ولی فیگوری می گفت کوچک ها بهترند که. واسه ی همین پشت سر دو تا آدم رفتیم داخل هواپیما که. فیگوری خیلی خوشحال بود و مثل بلبل بال بال می زد. هی دعا
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان