-سهشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۴ - ۰۳:۲۹
پشت یکی از میزهای کارگاه نه چندان بزرگش نشسته و قلممو را آرام آرام بر پیکر گلدانی کوچک میرقصاند. برای شروع مصاحبه عجلهای ندارد و اجازه میدهد گوشه و کنار کارگاهش را کشف کنم. شمرده شمرده صحبت میکند، انگار که تا آخر دنیا وقت دارد مصاحبهاش را به پایان برساند. میگوید چیزی جز رنگ، خاک وگرمای کوره نمیشناسد چون