- در روبروي خود سرابي را ديد و شادان بسوي سرچشمه قديمي روستا گام برداشت و تن خسته خود را به آنجا كشاند ، چشمه بي آب ، لب تشنه و خشكيده به زمين دهن كجي مي كرد و باز راه را ادامه داد. ديگچه آب را در حياط خانه گذاشت ، پارچي از آب را براي خوردن برداشت و در همان ديگچه مجبور به شستن ظرفها و تميز كردن آنها شد و مراقب بود كه قطره اي از آب را به هدر ندهد. آب به سياهي زغال بود اما بايد تا روز بعد كه نوبت آب روستا بود صبر كند و اين پسمانده آب را براي گذراني سخت ذخيره كند. دستان چروكيده زن روستايي ، آب سياه ديگچه ، پارچ نيمه آب ، عرق شرم را به چهره ام نشاند و ديگر جاي پرسيدن سوال و شنيدن پاسخ را نگذاشت. د
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان