-- قسمت اول: مهمان ناخوانده یکی بود یکی نبود، روزی از روزهای تابستانی، زیر رگبار تازیانه باد، عمو (میم ر) توی سلولش نشسته بود و مدال های قهرمانیشو برق مینداخت که ناگهان در زدن: - کیه کیه در میزنه؟ - ماییم، ماییم. باران تندی در درکه می وزد، بذار یک امشب را مهمان تو باشیم. (عمو میم ر) دلش سوخت، گفت: من که جام کوچیکه، ولی امشبو می تونید اینجا بمونید. مهمونا رفتن یه گوشه توی سلول خوابیدن. چند ساعتی نگذشته بود که ناگهان در باز شد و (آق میم ه) ملقب به قند عسل وارد شد. (عمو میم ر) با دستپاچگی گفت: - خوش اومدی داداش، زیر پا نیگا کردی، قدم رو تخم چشام گذاشتی، بیا تو، بیا. (آق میم ه) جواب داد
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان