-مادر گرانقدر شهیدان علی رضا و موسی رمضانپور از ساری روایت میکند: وقتی موسی به شهادت رسید، علیرضا میگفت الان اسلحه برادرم به زمین افتاده و من باید اسلحه موسی را از زمین بردارم. موسی همیشه و بارها به من تاکید میکرد که مادرم تا وقتی علیرضا مدرکش را نگرفت، اجازه جبهه به او نده. علیرضا هم شب ها به مزار موسی میرفت و روی قبرش دراز می کشید و با موسی درد ودل میکرد و میگفت: برادر جان به خواب مادر برو تا راضی شود که من اعزام بشوم. علیرضا یک روز پیش من آمد و گفت:مادر جان، اگر من با ماشین و یا با موتور تصادف کنم، شکایت تو را در محضر حضرت زهرا (س) میکنم. من هم ترسیدم و به او اجازه دادم. بعد از هفتم موسی، کم
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان