- گشت و گذاری در بزرگترین فروشگاه سیار جهان
پیرزن با زحمت زیاد سوار میشود. عرق روی چروکهای پیشانیاش نشسته. کمرش خم شده. قوز کرده آهسته آهسته لابهلای مردم راه میرود. با لرزش دستها، لیفها این طرف و آن طرف میلغزند و آویزان میمانند.
آفتاب : نای حرف زدن هم برای جلب مشتری ندارد. به همین بسنده میکند که لیفها را به مسافران نشان دهد. به من که میرسد چشمان عسلیاش را میدوزد به چشمانم. چشمها هنوز زنده و جوان هستند. مستأصل میشوم. با اینکه میدانم او همان سوژه گزارش است اما سؤال روی لبها میخشکد؟ یک لیف سفید میخرم ومیپرسم مادر... با این سن و سال؟ مترو؟
-
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان