-نگران نباش از تو نمينويسم...!اين داستان کاملاً واقعي استهرگاه خواستم برايت بنويسم نشد، انگار دوست داري يادت هم مثل خودت پنهان بماند. از اولين و آخرين باري که ديدمت بيست و شش سال ميگذرد؛ بيست و شش سال انتظار، بيست و شش سال چشم به راهي، بيست و شش سال اشکهاي پنهاني، بيست و شش سال دعاي مستجاب نشده.
هرگاه خواستم برايت بنويسم نشد، انگار دوست داري يادت هم مثل خودت پنهان بماند. از اولين و آخرين باري که ديدمت بيست و شش سال ميگذرد؛ بيست و شش سال انتظار، بي