-رباعیات
هر گه كه نسیم از ره بغداد آید ما را ز حدیث عشق و خون یاد آید اى گل كه به گردن تو غل افكندند از صبر تو زنجیر به فریاد آید ---- آنچنان ز هر ستم انداخت مرا كه اجل ره سپر باغ جنان ساخت مرا عجبى نیست اگر وقت عیادت پسرم دید با این تن كاهیده و نشناخت مرا ---- حجت هفتم پناه دین ولى كردگار موسى كاظم كه باشد یك تن از هشت و چهار آنكه آمد موسى عمران پى كسب شرف بر سر خوان عطایش چون سلیمان ریزه خوار ----