-در بند زنجیرکنون که گوشه ی زندان به بند زنجیرم خدا گواست چو زهرا ز زندگی سیرم شبیه مادر مظلومه تا ورود اجلدو دست بسته ی خود سوی آسمان گیرم
شکسته پا و کمان قد ، رسیده جان به لبم شکنجه های عدو کرده اینچنین پیرم ز تار کعب نی و پود تازیانه ی کین به باغ یاس ولایت ، بنفشه تصویرم عدو بدون جهت ناسزا به من می گفت اگر چه گفته خدا از تبار تطهیرم ز جانب من خسته به دخترم گویید اسیرِ سلسله ها نِی ، اسیر تقدیرم رضا بیا که نگاهم به چار چوب در است بیا که ک