-
اگرآقا تشريف بياورند خجالت مي کشم داخل شوم. مي ايستم دَم در. روبه روي گنبد فيروزه اي ات. سر خم و سلام مي کنم. نگاهم را مي برم سمت پرچمت، پرچمي که انگار بر بلنداي قله اي مي رقصند. آرام نگاهم را از گنبد مي گيرم و مي ريزمش روي جمعيتي که در صحن مسجد جمکران، مثل موج هاي دريايي، لحظه به لحظه در هم مي شوند. گاه اين موج ها عقب مي روند وگاه جلو مي آيند. آدم ها از در ورودي، مثل رودي که به دريا مي ريزد، وارد موج هاي دريا مي شوند. گروهي مي روند و گروهي مي آيند. لح