-و نرگس دوباره سر برآورد از خاك سرخ
جام جم آنلاين: وقتي شب تيره چتر سياه خويش را بر سر شهر من كشيد و آنگاه كه تير كينه زنگيان مست بر خاك من باريدن گرفت، چلچلهها از آواز افتادند و عاشقي از ياد مرغكان آشيانه ساخته بر فراز سروها رفت.
آري وقتي كه شب رسيد همه جا از بوي گوگرد و حس سرد سرب آكنده شد. نرگس، كه به همت دستهاي مهربان بهاري در هر كوچه از خاك مهربان ديارم رسته بود، زير سم اسبهاي آهني زنگيها جان داد و صداي هقهق نسترنها در