- صداي آژير آمبولانس در شهر مي پيچد و مردم حيران و مضطرب به اين سو و آن سو مي نگرند و گاه از هم مي پرسند كه چه اتفاقي افتاده است. آمبولانس به بيمارستان مي رسد ، مجروح غلتان در خون ، به سبب شدت خونريزي ، رخساره اش زرد و بي روح است. در آن سوي شهر و درست در آن بيمارستاني كه محل تولد دوباره زندگي است ، مادري باردار براي نجات خود و فرزند دلبندش نيازمند قطرات حيات بخش خون است. به فكر فرو مي روي كه اگر حس نوع دوستي نبود، چه بسيار دردمنداني كه در اوج نيازمندي، در سكوتي معنادار جان خود را از دست مي دادند و دريغ كه مرگشان نيز هيچ پيامدي را براي دنيا به جا نمي گذاشت. و خوشا كه اين چنين نيست و نيكوكاران ب
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان