-عمه سادات سلام عليکدر آن زمان که جوانتر بودم، خيلي برندهتر برخورد ميکردم؛ در کيهان بودم و... يک روز، يک جوان چهارشانه و ريش و گيسداري آمد؛ گفتم امرتان؟ گفت: شعر آوردهام. شعرهايي را که آورده بود، خواندم و بعد آنها را پاره کردم و به سطل آشغال ريختم و منتظر واکنش ايشان نشستم.
يوسفعلي ميرشکاک کسي ست که استاد شعر آقاسي بود و سلوک و زندگي او را مي شناخت و لمس مي کرد؛ سالمرگ آقاسي بهانهاي شد تا سخنان يوسفعلي ميرشکاک را درباره ي اين شاعر شوريده حال که خود بارها مي گ