-مژده بدید تا یک خبر خوش بدهم!چند هفته از پایان عملیات گذشته بود. بعد از عملیات دشمن پاتک های سنگینی انجام داد اما موفق نشد ما را از مناطق آزاد شده عقب براند. بعثی ها به ناچار مقابل مواضع ما مستقر شدند. آن روز بعدازظهر توی سنگر نشسته بودیم.تقریباً همگی ساکت بودیم. یکی دو نفر مطالعه می کردند. «عباس» داشت «قرآن» می خواند. بعضی ها جوراب و لباس هایشان را می دوختند....
![مژده بدید تا یک خبر خوش بدهم!](http://img.tebyan.net/big/1390/02/2317717213121313822951391463853957676185.jpg)
چند هفته از پایان عملیات گذشته بود. بعد از عملیات دشمن پاتک های سنگینی انجام داد اما موفق نشد ما