-
ترنم شعر انسان دلم خوش است که هستم، هنوز انسانم و حرف تازه ندارد حريف، مي دانم کسي از آن سر دنيا مرا صدا مي زد مرا که نيمه خالي حجم ليوانم تمام شور نگاهم سرود پاييز است و تاولي که نشسته ميان دستانم بهشت و گندم و يک حسرت بياباني، چه ساده مي گذرم از کنار ايمانم طواف رنگ و ريا کرده ام، هزاران بار دروغ بوده اگر گفته ام مسلمانم سرم به سنگ ندامت نمي خورد ديگر دلم خوش است که هستم، هنوز انسانم مهري مهرمنش -اراک انتخاب ناب زلال دست هايت را بياور سر پناهم کن خرابم کرده