-
هزارشکر که ياران شهر بي گنه اند (3) نويسنده:ابوالفضل وزير نژاد* « در روايت مي آيد که از روي زمين به مقدار چهل آرش خاک برداشته بود بياورد،آن خاک را ميان مکه و طايف فرو کرد، عشق حالي دو اسبه مي آمد. خاک آدم هنوز نابيخته بود عشق آمده بود ودر دل آويخته بود اين باده چو شير خواره بودم خوردم ني ني مي و شير با هم آميخته بود.» همان ص 69 در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد جلوه اي کرد رخت ديد ملک عشق ندا