-
آدم هاي پير در پارک نويسنده:نوشته ي سي جي هگ ترجمه: ارزو رمضاني بعد از ظهر يک روز آفتابي در پاييز خشک و برگ ريز، من براي مطالعه به پارک رفته بودم.روي نيمکت هميشگي ام نشسته بودم و نگاهم به کتابم بود.از دور شنيدم پيرمردي با پسر کوچکي که گويا نوه اش بود صحبت مي کرد.صحبت هاي آنها توجهم را جلب کرد.سرچرخاندم و نگاه شان کردم.در فاصله اي نه چندان دور از من نشسته بودند. پسر در کنار پيرمرد نشسته بود و شش يا هفت ساله به نظر مي رسيد؛ با موهاي زيبا و طلايي که در قا