-
هديه آسماني تهيه و تنظيم: شراره مسگرچيان نگاهش به آسمان بود، به ابر تيرهاي كه آرام در حركت بود. قطرات خيس باران بر صورت غمزدهاش نشست و انگار در لابلاي ابرها گم شد. رؤياي زيباي پرواز را در سر داشت و بر روي زمين با چرخهاي آهنين راه ميرفت. در دلش غمي به اندازهي دنيا نهفته بود و سكوت را به همه چيز ترجيح ميداد. آلبرت سالها بود كه پس از تصادفي شديد مجبور به نشستن روي صندلي چرخدار شد و جراحيهاي مختلف نتوانست او را قادر