-
قلب مهربان نويسنده:مترجم: مريم حاجيرحيمي ديروز سالروز تولد «تامي» بود. بازهم مثل تمام پنجسال گذشته بر سر مزارش رفتم. صليب روي قبر، انگار روز به روز، كهنهتر ميشود. هميشه وقتي كنارش مينشينم، صداي قلبم را ميشنوم. گويي ميخواهد كنده شده و به داخل قبر برود. دستم را ناخودآگاه روي قلبم گذاشتم و با دست ديگرم دسته گل قرمز رنگ را روي صليب گذاشتم. ميدانستم كه مرا ميبيند. خودش گفت كه هميشه مراقب من خواهد بود.